هیلدا هیلدا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

مامان نوشین..بابا عباس...نی نی خوشگلمون

دو ماهگی گل دختر

 خدایااااااااااااااااااااااااا هزاران بار شکرت که نعمت مادر شدن را به من چشاندی سلام عزیزم.... مامانیه من شما 2ماهت شد البته الان که دارم واست می نویسم چند روز از 2 ماهگیتون گذشته ولی خوب دختر گلم مامانشو میبخشه که الان داره مینویسه خوب بگذریم.... بزار ببینم خاطراتو تا کجا گفته بودم ممممممممم اهان..... بابایی اومد دنبالمون و 3تایی با پرواز برگشتیم خرمشهر... تو راهم بیشتر خواب بودی و یکی دوبارم شیر خوردی... بعدشم که عمو علی اومد دنبالمونو ماروبرد خونه خودمون.... راستی یادم رفت بگم که وقتی بابای اومد دنبالمون اول یه سفر رفتیم شمال ..من و بابایی و مامان جون و حسین و خاله نسرین و سیامک بودیم خیلیییی خوش گذشت. کلی بازی کردیمو...
28 شهريور 1391

خوشگل خانوم من یه ماهه شد هورااااااااااااااااا

سلام گل دختر... فدای لپای توپولیت بشم من عسل خانوم... امروز یه ماهت شد عزیزممممممممم دیگه کم کم داری بزرگ میشی ...  همچنان منتظرم تا واسم بخندی مامانی ولی هنوز افتخار ندادی گلی.. امروز میخواستم با دوربین خاله نسرین ازت عکس بگیرم ولی حسین که رفته بود اتحادیه یادش رفت دوربینو بگیره ازش اینطوری شد که مجبور شدم با دوربین گوشی خودم ازت عکس بگیرم... مامانی الان که دارم واست مینویسم تو درست جلوی من خوابیدی و هی تو خواب میترسی و بودن میپری ( انگار که داری خواب بد میبینی)... امروز عمه شهلا و شیوا و مامان جون بهم زنگ زدن و حال شمارو پرسیدن همه دلشون برات تنگ شده راستی ٢٩ روزه بودی که عمو علی و زن عمو الهام که اومده بودن تهران اومدن ...
24 مرداد 1391

26 روزگی جیگر طلا

سلام دختر گلم... امروز شما 26 روزت شد خوشگل مامانی 2روز بود که به حالت سرماخوردگی کلافه بودی و بیقراری میکردی ولی خدارو شکر الان خیلی بهتری خوشگل خانم خیلی بغلی شدی .. همش دوست داری بغلت کنمو راه ببرمت... خدارو هزار مرتبه شکر تو شب خوب میخوابی ولی روزا دوست داری بیدار باشی و بازی کنی مامان جون خیلی باهات بازی میکنه و حرف میزنه که شما زودتر هوشیار بشی(خدا حقظش کنه) دخمل نانازم بابایی دیگه کم کم داره خونه رو آماده میکنه واسه اومدن منو شما که دستش درد نکنه من موندم تهران که این خونه کرجیه رو بتونیم رهن بدیم تا با پولش آپارتمانیو که تهران خریدیم رو بتونیم ساپورت کنیم.... بابا عباس خیلیییییی تلاش کرد که بتونیم این آپارتمانو بخریم جی...
18 مرداد 1391