هیلدا هیلدا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

مامان نوشین..بابا عباس...نی نی خوشگلمون

4ماهو نیمگی هیلدا

1391/9/11 15:55
نویسنده : نوشین
623 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام خدمت دختر جان... سخن دارم برایت من فراوان...

ولی کوته کنم این گفته را من....... مبارک باشد این سنت دخمل جان....

مامان خیلی تنبل شده و دیر به دیر میاد نت... البته خبر خاصی ام نیستا... شما که روز به روز داری شیطون

تر میشی و من و بابایی رو کلافه میکنی... از این طرفم لثه هات سفت شده و تا چند وقت دیگه دندونم در

میاری گلم.. یه سه هفته ای با هم رفتیم تهران .. البته بابایی به خاطر کارش چند روز بیشتر پیشمون نموند

و موقع برگشت هم اومد دنبالمون... خاله نسرین و مامان جونی دلشون واست تنگولیده بود خیلی....

تهران که بودیم من با اصرار مامان جونی باشگاه محل ثبت نام کردم و شروع به ورزش ایروبیک کردمم که

خیلی خوب بود ولی الان که برگشتیم خرمشهر هنوز نتونستم برم باشگاه اسم بنویسم

مامان جونی کلی زحمت کشید و از شما تو این 3 هفته مراقبت میکرد... آخر هفته هام خاله نسرین

میومد پیشمون و با شما بازی میکرد.............. چند جایی هم مهمونی رفتیم ... شما خیلی جیغ جیغو

شدی مامانی من..... ولی باید باهات کنار بیایم دیگه... هههههههههههه

من دارم تلاش میکنم اگه بشه کنکور شرکت کنم و رشته دندون پزشکی بخونم ... ولی مگه شما میزاری؟؟؟

با کلی تلاش واست یه پرستار پیدا کردیم که یه دختر جوونیه ... امروز روز اول کاریشه و همین الان که

دارم مینویسم شما تو بغلش داری حسابی جیغ از خودت در میکنی( خدا کنه در نره دختره)

الان رفتم ارومت کردم و اومدم...

غلط زدنو 2 هفتس که یاد گرفتی الان بیشتر غلط میزنی........ همه جیزو میخوای داخل دهنت کنی و بخوری

حموم بردنت سخت شده دیگه تو بغل نمیخوابی.. دیگه باید واست وان بخرم.... یه سری اسباب بازی

مخصوص حموم واست گرفتم که باهاشون حال میکنی...

دیگه اینکه همههههههههههههه دوستت دارن و دلشون واست تنگ میشه اگه یه مدت نبیننت

شما 160 روزتونه دخترکم... کم کم باید غذای کمکی واست شروع کنم... زود زود بزرگ شو مامان باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فدات بشم من عشقم

خیلی دوستت دارم جیگر طلای ناز من

روز به روز نازتر میشی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)