4ماهو نیمگی هیلدا
سلام و صد سلام خدمت دختر جان... سخن دارم برایت من فراوان... ولی کوته کنم این گفته را من....... مبارک باشد این سنت دخمل جان.... مامان خیلی تنبل شده و دیر به دیر میاد نت... البته خبر خاصی ام نیستا... شما که روز به روز داری شیطون تر میشی و من و بابایی رو کلافه میکنی... از این طرفم لثه هات سفت شده و تا چند وقت دیگه دندونم در میاری گلم.. یه سه هفته ای با هم رفتیم تهران .. البته بابایی به خاطر کارش چند روز بیشتر پیشمون نموند و موقع برگشت هم اومد دنبالمون... خاله نسرین و مامان جونی دلشون واست تنگولیده بود خیلی.... تهران که بودیم من با اصرار مامان جونی باشگاه محل ثبت نام کردم و شروع به ورزش ایروبیک کردمم که خیلی خوب بود ولی الان که برگ...
نویسنده :
نوشین
15:55